تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .
تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!

 

تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟
تو را كدام خدا؟
تو از كدام جهان؟
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟
تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟
تو از كدام سبو؟

 

من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟

 

كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند!

 

چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یك سخن با تو:
به من بگو كه مرا از دهان شیر بگیر!

به من بگو كه برو در دهان شیر بمیر!

 

بگو برو جگر كوه قاف را بشكاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند

هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
كه صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!

 

تو آرزوی بلندی و، دست من كوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.

 

.

 

 


 

این پست ادامه دارد . ........

گذر از مرحله ای در زندگی رو چندین بار تجربه کردم بعضی هاشون نقطه عطفی در زندگیم بودن و بعضی  عادی و معمولی و بعضی موثر بر ادامه راه ، حال این تاثیر مثبت بود یا منفی بماند .

دلم میخواد در این مرحله گذر که در حال حاضر باهاش دست به گریبانم بهترین نتیجه ی ممکنه رو برای خودم و بچه هام به ارمغان ببرم .در حالیکه اون میتونه بدترین تصمیم زندگی من باشه و یه روزی افسوس این تصمیم گیری بزرگ رو برای خودم و بچه هام داشته باشم .

امروز رو اینجا ثبت کردم و هرسال در همین روز ادامه این تصمیم رو مینویسم . آرزو میکنم هرسال بیام و از درستی انتخاب راهم بنویسم نه حسرت و افسوس .

من میتونم ، من توانایی انجام و ادامه این راهو به طور صحیح دارم .

پس جمله اخری برای این پست نمیگذارم و هرسال پستی به ادامه این پست میذارم.

 

 

 

 

بیا با هم خانه ای بسازیم

بی هیچ دری به بیرون

تنها دریچه ای کافی ست

تا به خیابان نگاه کنیم و بخندیم

به این زندانی های سرگردان